روزانه های یک تراپیست



انرژیم تموم شده . هر روز اخبار بد گرونی وفلان

گاهی واقعا کم میارم

امروز ورزش نکردم بدنم درد میکنه از خستگی

بعدم 

جدیدا حس میکنم خیلی تو رشته تحصیلم بی سوادم 

هر چی نکاه میکنم واقعا نمیبینم استادا درمان خاصی ب ما یاد دادن 

تمام. اختلالات ویژگی ها پیش اگهی و افتراقشون رو بلدم 

اما درمان نه 

بعد ترم بعد یرم کاروورزی 

واقعا اعصابم خردهعع

باید درستش کنم


حالم بد بود دوباره 

خیلی بد 

افسردگی و خشم و اعصاب خردی 

از دیروز بهترم 

باید به حرفش گوش بدم وقتی میگه فلان کارو نکن ، انجامش ندم ! 

بخاطر پایان نامه و قولی که به دوستم داده بودم از یه موقعیت خوب گذشتم ، میتونستم با استاد بهتر و با بچه های بهتری برش دارم ولی امان از منکه نمیتونم نامردی کنم 

رابطم با میم خیلی خوبه 

و اینکه تنها چیزی که باید همیشه داشته باشمش حس خوبه 

باید تو هر موقعیتی حسم رو خوب نگه دارم ، همین :-) و مدیتیشن و ورزش 


دلم میخاد یه عالمه غر بزنم که چرا همیشه برای داشتن چیزایی که بقیه به اسونی همیه داشتنش من همیشه جون کندمممم

دلم میخاد همه چیزو ول کنم برم یجایی که هیچکس نبینم 

دلم میخاد دیگه برنگردم به خوابگاه کوفتی و ادمای روی مخ اش رو نبینممممم

بگذریم 

امروز ورزش کردم کتاب خوندم اتاقو تمیز کردم 

باید زبان بخونم و یکم هم درس بخونم 



از امروز دیگه کتابای رشته خودمو میخونم 

خیلی خیلی بده که ادم یه هدف قطعی نداشته باشه 

من الان یبار به اینده فکر میکنم میگم باید بخونم تا دکترا و به عشقم که تدریسه برسم 

یبار دیگه میگم من باید برم سرکار و وقتی میشه با لیسانس چند وقت دیگه کلینیک بزنم خب چه کاریه ! 

یبار دیگه میگم اصلا ترم هفت شدم بچسبم به زبانو و جون بکنم چند سال کار کنم بتونم برم از ایران 

کلا خل شدم :-))))

بعد دیگه به این نتیجه رسیدم که همونطور که هیچوقت فکر نمیکردم این رشته و این دانشگاهو قبول شم و با میم دوست شم و کلی اتفاقای مختلف برام بیفته و رسما به فنا برم ! بقیه ی آینده ام هم همینقدر غیر قابل پیش بینی هست ! و فقط باید سعی کنم تو هر دوره از همون دوره لذت ببرم 

اگر الان ترم پنج هستم باید مثل خر درس بخونم که تو بیمارستان و کلینیک عین یه احمق گیج بیسواد با کیس رو به رو نشم ! بتونم خوب ارزیابی کنم ، و یاد بگیرم ! درسای این ترمو بجوئم و عادت کنم همیشه و همیشه رفرنس بخونم  و نقطه ضعف وحشتناکم که همانا زبان است :-)) رو حلش کنم :دی 

البته زبانم اونقدر بد نیست ، ولی در مقایسه با اون سطحی که مورد انتظارمه ،رضاییت بخش هم نیست :-| 

فکر کنم راهش اینه هر بار خواستم سستی کنم یادم بیارم کلی آدم نیازمند خدمات درمانی درست از سمت من و همکارام هستن و اونا زمان و هزینه زیادی صرف میکنن و خیلی بی وجدانیه اگر همین مهر ماه که رفتم کارورزی خنگ بازی در بیارم :دی 

خبب دیگه میرم بخونم :-)


بله خب خیلی وقته نبودم و ننوشتم 

این جریان حاله خودتو خوب نگه دار با اینهمه اتفاقاتی که هر روز میفته یکم نوسانیه ! اما خب منم همش برمیگردم و سعی مو میکنم که خوب بمونم 

الان حالم خوبه 

همچنان ورزش میکنم و ساعت خوابم رو تنظیم کردم 

امروز کتاب ممیخونم زبان میخونم ورزش میکنم فیلمم میخام ببینم 

یه حموم درست و حسابی ام باید برم 

شکمم داره به خط افتادن نزدیک یشه 

یچیزی رو امروز تو خودم کشفش کردم 

بخاطر واحدای نسبتا زیاد روانشناسی و مطالعات کوچیک خودم خیلی وقتا میتونم کاملا زمینه احساستمو بفهمم و سریع کنترلش کنم مگر اینکه خودم انتخاب کنم حالم بد باشه و نیاز داشته باشم قشنگ تا ته احساسات بدم رو برم 

خب داشتم میگفتم 

من هنوز درگیر کنکور کارشناسی ام هستم 

چون توانایی تو درس خوندم خیلی خوب بود و هست 

منظور هوش حفظیات نیست ،اراده خیلی خوبمه 

بعد وقتی دندون پزشکی قبول نشدم و رتبم چهار رقمی شد فکر کردم شایدخب واقعا توانایی پایینی دارم و کنار اومده بودم 

بعد اما وقتی وارد دانشگاه شدم و دیدم با اینکه سر کلاس هیچوقت به درسا گوش نمیدم و تو خوابم یا با گوشی ور میرم و شب امتحان میخونم 

با اینکه بچه ها همه شهرای خوب و سه چهارمشون سمپاد و نمونه بودن نمره هام یا ماکس شد یا نمره دوم 

خب ، اینجا دوباره عصبی شدم و نشده حداقل یکبار در هفته به کنکور کارشناسی و اینکه من باید تو جایگاه بالاتری میبودمو برچسب رتبه بهتری میخوردم  فکر نکرده باشم 

و وقتی بچه های پزشکی رو میبینم حسودیم نشده باشه 

و حتی اولین علت دوستیم با اقای میم هم همین بود که رشتش فلان بود و من به هیچ پسری با رشته پایین تر حتی نگاهم نکردم 

:-| اینا همش ب این خاطر بود که من عمیقا میخاستم به عقب برگردم .

و به همین خاطر هر وقت تصمیم گرفتم زبان بخونم یا کتابای رشته خودمو تند تند بخونم نشد و نتونستم و هر بار به کار دانشجویی فکر کردم حتی به فروشندگی ام فکر کردم اما به شغل خودم فکر نکردم 

هوووفففف 

تازه الان فهمیدم چرا اونقدری که رو چالشای ورزشی حساسم و پر اراده ادامه میدمشون حتی وقتی با خستگی زیاااااد از دانشگاه میومدم ساعت 6  عصر بلافاصله میرفتم باشگاه .

مشکل اراده من نبود مشکل این بود که من هنوزم  تو گذشته هستم 

باید از امروز حلش کنم ! 


هیچوقت فکرسم نمیکردم ک این تابستون تا این خد علاف باشم !

رسما فقط تو اینترنت هستم کلاس زیان مجازی میرم و میخورم 

خیلی ام دارم میخورم 

مثلا قرار بود ارشد بخونم ک کلا پشیمون شدم 

فکر کنم معجزه شد مامان کاری به کارم نداره!!! 

خیلی عجیبه راضی شده بدون حتی یک کلمه بخث 

باید درستش کنم ىضعیتو



آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها